انتخابات ودموکراسي درافغانستان
رستاخيز رستاخيز


اولين تجربه دموكراتيك قدرت در تاريخ معاصر افغانستان، بحث آفرين شده است. نگراني از جايي برخاست كه دقيقاً انتظار آن وجود نداشت. از ميان نخبگان سياسي درون حاكميت و اين در حالي بود كه گروه طالبان و حزب اسلامي گلبدين حكمتيار تهديد كرده بودند تا روند انتخابات رياست جمهوري را برهم خواهند زد. اكنون سئوال اين است كه انتخابات رياست جمهوري افغانستان به گونه اي كه برگزار شد، آيا بحث ثبات، توسعه سياسي _ اقتصادي و فرهنگي جامعه افغانستان خواهد شد يا به منبع جديد مناقشات سياسي با ظرفيت برخورد نظامي تبديل خواهد شد؟واقعيت آن است كه پاسخ ساده و روشني براي چنين پرسش نگراني آفرين وجود ندارد و هر كس مي تواند با توجه به تجربيات و ذهنيت خود به آن پاسخ آري يا نه بدهد. اما در يك موضوع كمتر مي توان ترديد كرد و آن اين واقعيت مهم است كه شركت گسترده مردم در انتخابات، همه داده هاي ذهني و پيش داوري هاي گذشته را در هم ريخته است. اين برداشت كليشه اي كه در افغانستان با جامعه اي عشيره اي و بيگانه با ساز و كارهاي نوين دموكراتيك قدرت روبرو هستيم در اولين تجربه انتخاباتي بي اساسي خود را به اثبات رساند. شركت گسترده مردم حتي زنان كه احتمال شركت آنها در اين سطح وجود نداشت، نشان داد كه چند دهه جنگ و مقاومت در افغا نستان بسياري از هنجارهاي سنتي را بر هم زده و جامعه اي جديد بوجود آورده است. جامعه اي كه هر چند پوسته ظاهري اش در همان قالب سنتي قابل توضيح است ولي در عمق و درون، مستعد پذيرش تحول شده اند. تنها منتظر شرايط مساعد براي تظاهر بيروني و به نمايش گذاشتن علني خود است.
انتخابات رياست جمهوري به رغم مشكلاتي كه داشت و به رغم بحث هايي كه در خصوص سلامت و مشروعيت آن وجود دارد، درست نقطه آغاز آن چيزي است كه مي توان آن را اراده جمعي براي نمايش تحولي از درون نام نهاد.دقيقاً از همين زاويه است كه مي توان گفت، انتخابات رياست جمهوري در افغانستان هم پيروزي و هم شكست اولين تجربه دموكراتيك قدرت را با هم و در كنار هم به نمايش مي گذارد. پيروزي را براي مردم كه اولين گام را با اطمينان برداشتند و از تهديد طالبان حذف شده از قدرت و حزب اسلامي حكمتيار كه گفته بودند انگشتان دست رأي دهندگان را قطع مي كنند و در پاي صندوق هاي رأي حمام خون به راه خواهند انداخت، كوچكترين هراسي به دل راه ندادند و ساعت ها در صف ايستادند تا اراده ملي خود را به نمايش بگذارند و نيز شكست براي نخبگان سياسي قومي و مذهبي بود كه نشان دادند تشنه قدرت هستند و نه شيفته خدمت. اين واقعيت را از حركات، موضع گيري ها، چانه زني هاي سياسي مطرح شدن توقعات، ائتلاف و اختلاف ها به درستي مي توان درك كرد.گمان مي رود كه نخبگان سياسي افغانستان قطع نظر از وابستگي هاي فكريِ، فرهنگي، قومي و گرايش هاي سياسي و ايدئولوژيك آن به مراتب عقب تر از مردم قرار دارند و شناخت ذهني شان از تحولات با واقعيت هاي تحول جاري در جامعه ما هم خواني كافي نيافته باشد. اين مشكل متوجه يك جريان سياسي خاص نيست، تقريباً همه نخبگان از هر طيفي را دربرمي گيرد. چه آنهايي كه از موضع قدرت و با بهره گيري از دسترسي به منابع تأثيرگذار قدرت تلاش كردند عنصر تقلب را وارد انتخابات كنند و اولين تجربه دموكراسي طلبي را به شكست بكشانند و چه آنهايي كه در جناح مقابل كوشيدند با عمده كردن تخلف ها و تقلب ها مشروعيت انتخابات را زير سئوال ببرند، هر دو در اين انتخابات شكست خوردند. اين تجربه هم چنين ثابت كرد كه افغانستان همچنان درگير مشكل نخبگان سياسي _ قومي و مذهبي است، نخبگاني كه انگيزه هاي شخصي و قدرت طلبي خود را گاه در لباس ايدئولوژي مذهبي، گاه در لباس ايدئولوژي معنوي و گاه در لباس ملي گرايي پنهان مي كنند و اكنون ممكن است آن را در قباي خوش دوخت تر دموكراسي ليبرال پنهان كرده باشند.

با اين حال روشن است كه انتخابات رياست جمهوري افغانستان صف بندي هاي جديدي از نيروهاي داوطلب كسب قدرت به وجود مي آورد، منتهي براي درك آنچه پيش رو است بايد اندكي به عقب برگرديم و از مقطع صف بندي نيروها در دوره مبارزات انتخاباتي، تعامل نيروها را در نظر بگيريم. چنانكه معلوم است سه طيف از نيروها خود را نامزد رياست جمهوري افغانستان كردند:
۱- طيف ليبرال _ تكنوكرات
۲- طيف مجاهدين
۳- طيف مستقلان
از ميان ۱۸ نامزدي كه صلاحيت آنها براي شركت در رقابت هاي انتخاباتي تأييد شد، اصلي ترين نامزد ليبرال تكنوكرات ها حامد كرزي رئيس دولت انتقالي اسلامي بود. طيف مجاهدين که نامزدهای قومي _ مذهبي داشتند و يونس قانوني اصلي ترين مدعي و رقيب حامد كرزي بود. در ميان مستقل ها خانم دكتر مسعوده جلال، اولين زن نامزد رياست جمهوري در افغانستان برجسته تر از ديگران بود. اين صف بندي يك صف بندي معمولي نيروها نبود بلكه گرايش هاي سياسي و فكري را نماينده گي مي كرد كه تصور مي شد در افغانستان امروز وجود دارند و هر كدام طرح ها و برنامه هاي خاص خود را براي اداره كشور دارند و مهمتر اين كه صاحبان انديشه و تفكراتي هستند كه به ادعاي آنها گرايش مسلط سياسي _ فكري را در جامعه امروز افغانستان نشان مي دهد. خاستگاه فكري هر كدام از اين طيف ها متفاوت و زمينه هاي اجتماعي شان گوناگون است و گمان مي رود در برخي از زمينه ها ادعاهاي شان بيش از پايگاه اجتماعي علمي شان بوده است.
گذشته از اين در درون هر كدام از اين طيف ها، گرايش هاي متفاوت سياسي _ فكري و ايدئولوژيك وجود داشته است كه در مرحله بعد از انتخابات رياست جمهوري نيز از وحدت نظر كامل آنها جلوگيري خواهد كرد. در تحليل واقع بينانه شرايطي سياسي كه افغانستان از اين به بعد احتمالاً با آن روبرو خواهد بود، مي توان به گمانه زني هايي مبادرت كرد.
ممكن است اين گونه گمانه زني ها به تمامي درست يا نادرست نباشد ولي در هرحال از اين طريق است كه مي توان آرايش نيروهاي جديد را تا حدي تشخيص داد. در عين حال شكي وجود ندارد كه پايگاه اجتماعي دروني هر كدام از نيروها در داخل و اتكاي شان به منابع قدرت خارجي به ويژه در شرايط كنوني كه افغانستان در اشغال خارجي است، مي تواند تأثيرگذاري آنها را در روند تحولات آتي تا حدي قابل پيش بيني كند. از چنين منظري مي توان طيف هاي جديد داوطلب قدرت را در افغانستان شناسايي كرد. ظن غالب در اين خصوص آن است كه نيروهاي بعد از انتخابات با آنچه در قبل صف بندي ها را مشخص كرده تفاوت چنداني نداشته باشند. اين كه طيف مستقل ها احتمالاً قابليت جذب در دو طيف ديگر رقيب را دارد و به لحاظ سياسي در موقعيتي نيست كه بتواند يك گرايش مستقل در بعد ملي را نماينده گي كند. به جاي آن منابع قدرت نامرئي تر ممكن است در معادله قدرت اگر نه در سطح ملي كه لااقل در سطح محلي و ناحيه اي تأثيرگذاري بيشتري بيابند. نظير عناصر مؤثر در امر توليد و قاچاق مواد مخدر. بنابراين در صف بندي جديد نيروها بعد از انتخابات رياست جمهوري افغانستان با دو نيرو با گرايش هاي متفاوت، خاستگاه اجتماعي متفاوت، پيوندهاي داخلي و خارجي متفاوت و سرانجام ديدگاه هاي متفاوت سياسي، اجتماعي و فرهنگي روبرو خواهيم بود. اين دو نيرو را مي توان چنين در نظر گرفت:

۱ - ليبرال _ تكنوكرات، با موضع برخورد با گذشته و نگاه به آينده
۲ - مجاهدين، با موضع برخورد با آينده و نگاه به گذشته
به احتمال زياد نيروهاي بينابيني يا در يكي از دو طيف جذب مي شوند و يا راه انفعال در پيش مي گيرند و در انتظار تحولات بعدي باقي خواهند ماند. اگر چنين تقسيم بندي از نيروها درست باشد جدا از اين كه بخش هايي از هر دو طيف در مسير راه تغيير جهت دهند و در بين راه از بدنه اصلي جدا شوند و به ديگري ملحق شوند، يا حتي عافيت طلبي در پيش بگيرند و خود را كنار بكشند، صف بندي نيروها مي تواند مبين خاستگاه هاي فكري، انتظارات و جهت گيري هاي سياسي _ فرهنگي آنها باشد.
اما آن چه واقعاً از اهميت بالايي برخوردار است، اين واقعيت است كه هر دو طيف به ضرورت هاي جديد آگاهي دارند و هر كدام از آنها مي خواهند كه افغانستان را از گذشته ناآرام و جنگ و تخريب نجات دهند و به صلح و آرامش و توسعه سياسي _ اقتصادي و فرهنگي رهنمون گردند. در گذشته نيز چنين بوده است و نخبگان سياسي، فرهنگي و حتي نظامي افغانستان قدرت طلبي هاي خود را با تلاش براي مدرنيزه كردن افغانستان توجيه كرده اند.اين موضوع كه آنها در صحنه عمل با شكست روبه رو شده اند، در يك نگاه كلي به اهداف اعلام شده آنها ارتباط اندكي مي يابد و بيشتر به عوامل ديگري مربوط مي شود. از اين رو نياز به توضيح بيشتري وجود خواهد داشت كه صف بندي جديد نيروها را صرف نظر از جهت گيري ها، ائتلاف و يا جدايي ها قطعي و به روشني درك كنيم.اشاره كرديم كه رويكردي فعال و مدعي قدرت بعد از انتخابات رياست جمهوري در صحنه باقي خواهند ماند. يك نيرو در رأس قدرت و با بهره گيري از تمامي ابزارهاي قدرت براي تثبيت موقعيت خود كه تمامي اين ابزارهاي داخلي و بومي نخواهند بود و گروه دوم در مقام اپوزيسيون و جريان مخالف كه اصطلاحاً آن را طيف مجاهدين مي ناميم. اين دو نيرو مسئول اصلي وضعيتي هستند كه اولين تجربه دموكراتيك قدرت را به شكست كشاندند و به وضعيتي دامن زدند كه مشروعيت انتخابات مخدوش شود. اين هر دو نيرو در درون خود تقسيمات و جناح بندي هاي خاص خود را دارند كه اكنون در حالت كمون بسر مي برند، ولي در آينده به احتمال زياد سر باز خواهند كرد. اين دو طيف از نيروها را مي توان جداگانه مورد ارزيابي قرار داد و جايگاه هر كدام از آنها را گمانه زني كرد.


۱- طيف ليبرال- تكنوكرات
طيف ليبرال- تكنوكرات افغانستان كه اكنون حول محور حامد كرزي به قدرت چشم دوخته است هر چند طيف جديدي نيست و در گذشته افغانستان ريشه دارد ولي در شكلي كه امروز خود را به نمايش گذاشته است تقريباً طيف جديدي است.
اين طيف را روشنفكران و تحصيل كرد گان دانشگاهي در دنياي سرمايه داري غرب تشكيل مي دهندکه در غرب تحصيل و كار كرده و با روند دموكراسي غربي آشنا است و از لحاظ ذهني آن را پذيرفته است. جداً بر اين باور است كه در شرايط كنوني براي آنكه افغانستان را با كاروان جديد تمدن بشري همراه سازند و به اصطلاح آن را مدرنيزه كنند راهي جز پذيرش سازوكارهاي دموكراسي غربي وجود ندارد. قدرت ايدئولوژيك سختگيرانه طالبان و قبل از آن جنگ قدرت مجاهدين و در نهايت اشغال افغانستان به وسيله آمريكا و انگلستان اين طيف را در مساعد ترين شرايط براي كسب قدرت قرار داده است. توان نسبتاً بالاي اين طيف براي هماهنگي با شرايط نوين و اشغال افغانستان آنها را جداً اميدوار كرده است كه قدرت در دسترس آنها است و با هيچ قيمتي نبايد آن را از دست بدهند. اگر مشاهده شد كه اين طيف فرصت يافت تا حتي از تقلب انتخاباتي براي دستيابي به تمامي قدرت بهره گيري كند، دقيقاً بدين معنا است كه قدرت اشغالگران به رغم شعار دموكراسي خواهي هايش بي ميل نبود كه طيف ليبرال- تكنوكرات براي حفظ قدرت به تمامي وفادار به سازوكارهاي دموكراتيك نباشد و حامد كرزي با رأي بيشتري از صندوق ها بيرون بيايد. به عبارت روشن تر اگر سازوكار دموكراتيك نظير انتخابات سالم جواب نمي دهد اين طيف مي تواند با چشم پوشي قدرت اشغالگر از سازوكارهاي غيردموكراتيك و سنت هاي محلي استفاده كند.
يك تفاوت اصلي اين طيف با طيف مجاهدين كه اكنون در حاشيه قدرت مجبور به اقامت و چانه زني است در اين واقعيت نهفته است كه ليبرال- تكنوكرات ها با گذشته متعلق به مجاهدين برخورد انتقادي شديدي دارند و همه نارسايي ها را به اين گذشته و حتي قبل از مجاهدين تا سقوط سلطنت محمد ظاهر كودتاي سردار داود خان و بعد به پيش مي برند و تمامي گرفتاري هاي پيش از دهه اخير را به گردن آنها مي اندازند و در همان حال نگاه آنها به آينده است و اميدوارند كه با دريافت كمك از جامعه جهاني افغانستان جديدي به وجود بياورند كه با شرايط نوين جهاني همگام شو د. اين كه چنين طرز تلقي از تحولات گذشته تاچه اندازه واقع بينانه است يا نيست بحث ديگري است. مهم اين است كه تكنوكرات هاي از غرب آمده قدرت را از چنين زاويه اي نگاه مي كنند و آن را حق طبيعي خود مي دانند. آنچه كه آنها را در اين حق طلبي از نظر خودشان محق مي كند، شكست تمامي تجربيات حكومتي در تقريباً يك قرن گذشته از استقلال ملي افغانستان تاكنون است.
واقعيت آن است كه تمامي الگوهاي شناخته شده قدرت در فاصله نزديك به يك قرن در افغانستان به آزمايش گذاشته شده و شكست خورده اند، سلطنت محمدظاهرشاه، جمهوري ناسيوناليستي چپ سردار داودخان، رژيم ماركسيستي تره كي، جمهوري اسلامي برهان الدين رباني و امارت اسلامي طالبان، همه در يك دوره در افغانستان تجربه شده اند و همه آنها شكست خورده اند. مردم افغانستان همه اين رژيم هاي حكومتي را تجربه كرده و سرخورده و مأيوس از آنها بيرون آمده اند. اين شرايط ليبرال ها و تكنوكراتها را در موضعي تاريخي قرار داده است كه الگوي حكومتي خود متناسب با شرايط و هماهنگ با جو غالب جهاني را به آزمايش بگذارند. دنياي غرب از اين الگوي قدرت حمايت مي كند و از آن جا كه افغانستان در عمل در اشغال غرب است، پيروزي اين جناح سياسي قطعي بنظر مي رسد، مگر آنكه يك اتفاق خارق العاده قابل تصور باشد. اين كه اين پيروزي چگونه دموكراتيك با غير دموكراتيك به دست آيد چندان اهميت ندارد. تجربه اولين انتخابات رياست جمهوري پيش رو است و به احتمال زياد در انتخابات آتي مجلس ملي و هر انتخابات ديگري قابل تكرار خواهد بود.

البته اين طيف جديد داوطلب قدرت يك امتياز ديگر دارد. منشأ قومي اش ضعيف تر از طرف مقابل است و قدرت جذب همه نيروهاي همفكر از قوميت هاي مختلف افغانستان را دارد. در ذات و ماهيت اش نمي تواند انحصارطلب هم چون نمونه هاي سنتي قدرت در افغانستان باشد، فراقومي است و تلاش دارد ملت جديدي را شكل دهد كه گرايش هاي قومي و ناجي گرايانه را كم رنگ كند. اين موضوع كه موفق خواهد بود يا نه بحث ديگري است. اين طيف ليبرال و تكنوكرات زماني موفق به تثبيت قدرت خود خواهد شد كه در اين کار پيروز گردد. در غير اين صورت بازگشت به عقب در افغانستان محتمل خواهد بود. درست به همين دليل است كه نيروي جديد قدرت در افغانستان از قدرت جذب بالايي كه در گذشته سابقه نداشته است برخوردار است تا آنجا كه حتي دشمنانش را نيز مي تواند شريك قدرت كند. تواني كه طيف مقابل از آن برخوردار نيست و انديشه انحصارگري در قدرت در آن پررنگ باقي مانده است. صدالبته كه قدرت مسلط خارجي را نيز پشت سر خود دارد. همه اين امتيازها كمك مي كنند كه تكنوكرات ها در افغانستان مواضع اصلي قدرت را به دست گيرند و نيروهاي ديگر را به عنوان همكار در سطوح پائين تر بپذيرند.

- نيروهاي جهادي سابق كه اكنون جنگ سالار عنوان گرفته اند اگر مجبور به عقب نشيني از قدرت و استقرار در مقام اپوزيسيون شده اند جدا از همه برداشت هاي ضد و نقيض، يك دليل كاملاً روشن دارد. در يك كلام مي توان گفت كه علت شكست مجاهدين در حفظ قدرت و تثبيت آن، در تصادم شان با آينده است. مجاهدين ابعاد تحولات بعد از حذف طالبان از قدرت و اشغال افغانستان به وسيله ارتش هاي آمريكا- انگليس و ناتو را به درستي درك نكرده اند. آنها در همكاري با آمريكا و انگلستان در مقطع حذف طالبان از قدرت، ابتكار عمل را از دست دادند ولي خودشان به اين واقعيت پي نبردند. نگاه آنها به گذشته است و نه آينده. قدرت را از طريق پايگاه قومي و مذهبي شان انتظار دارند و اين در حالي است كه اين پايگاه متعلق به دوره اي است كه زمان آن آشكارا سپري شده است. عمق تحولات سياسي- اجتماعي و فرهنگي اتفاق افتاده براي اين طيف از داوطلبان قدرت در كابل روشن نيست. قدرت با جابه جايي قابل توجهي روبرو شده است. عناصر سازنده سنتي قدرت در هيچ كدام از قوميت ها و پيروان مذاهب ثابت باقي نمانده است. ديگر پشتون بودن يا تاجيك بودن كافي نيست كه با پشتوانه آن بتوان به قدرت رسيد و يا آن را حفظ كرد. پايگاه قومي و مذهبي قدرت كه مجاهدين به آن متكي هستند دستخوش تحولات جدي است. اما مشكل درك و هماهنگي واقع بينانه با اين تحولات اجتناب ناپذير است. طيف مجاهدين از خود كندي نشان مي دهد و به اهرم هاي ناكارآمدي متوسل شده است كه ديرزماني است از كار افتاده اند.نتايج انتخابات رياست جمهوري اگر مخدوش نمي شد، به درستي مي توانست حد و اندازه پايگاه اجتماعي همه طيف هاي داوطلب قدرت را روشن سازد. حقي كه از مردم افغانستان گرفته شد ولي شواهد كافي وجود دارد نيروهايي كه نگاه شان به گذشته است و صرفاً بر قوميت و با مذهب براي قدرت طلبي متوسل مي شوند؛ لااقل از همان موقعيت قبلي برخوردار هستند. طيف مجاهدين را در چنين فضايي مي توان تنها به عنوان نيروي سياسي مخالف دولت هاي بعدي حاكم در كابل درنظر گرفت. اين نيرو اكنون با دو گزينه روبرو است.

۱- جذب در قدرت تكنوكرات ها
۲- حفظ مقام اپوزيسيون

اين هر دو گزينه با دشواريهاي قابل توجهي روبرو هستند. مجاهدين ناچار به انتخاب خواهند شد، با اين حال در يك موضوع نبايد ترديد روا داشت. گزينه حتماً بايد سياسي باشد. گزينه نظامي وجود ندارد. هرگونه اشتباه محاسبه در اين باره باعث حذف جرياني خواهد شد كه به اين واقعيت توجه نكند و يا به آن بهاي لازم را ندهد. مجاهدين تنها از طريق تشكيلات سياسي و حزبي و پذيرش رقابت سياسي مي توانند در ساختار قدرت آينده تأثيرگزار باشند. روشن است كه وحدت طلبي و انسجام دروني خود آنها و دست كشيدن از اهرم هاي سنتي قومي- مذهبي و ناحيه گرايي و توجه به بعد ملي و سرتاسري كردن احزاب سيا سي به حفظ موقعيت شان و حتي دستيابي به قدرت در آينده كمك خواهد كرد. خلع سلاح در آينده اي نه چندان دور چالش اصلي مجاهدين و دولت مركزي خواهد بود و هرگونه مقاومت در اين خصوص بهانه كافي دراختيار مي گذارد كه حذف جنگ سالاران در دستور كار قرار گيرد.اما در مورد نيروي نامرئي قدرت يعني مسئله موادمخدر ظن قوي تر آن است كه اين نيرو همچنان در خفا تا سالها بتواند ايفاي نقش كند و اين تنها جايي است كه حامد كرزي يا فرد ديگري كه در رأس قدرت در كابل قرار گيرد مجبور به بستن چشم هايش خواهد بود. با توجه به مجموعه اين گونه واقعيت ها است كه مي توان گفت انتخابات رياست جمهوري اخير يك ورق جديد در تاريخ معاصر افغانستان و فصل جديدي است كه با پيامدهاي مهم و سرنوشت ساز در آينده و جابجايي قابل تأمل قدرت از نيروهاي سنتي به نيروهاي جديد همراه خواهد بود.
October 21st, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات